سلام دوست عزيزم!
به وبلاگ همه جوره خوش اومدي....
نظر بدين تا بفهمم قدم رو تخم چشام گذاشتي...
تو خبرنامه عضو شو تا مطالب جالب به ايميلتون ارسال بشه...
ازت خواهش ميكنم فرم عضويت رو پر كن....(همش 3دقيقه.خيليه؟)
اگه از اينجا خوشت اومد خواهشا رو اون دكمه +1 گوگل پلاس كليك كن تا از وبلاگ خودت حمايت كرده باشي...
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
طراحي بنر رايگان براي شما(وبلاگ همه جوره!)
و آدرس
aliamirifar.loxblog.com لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
باز هم مراسم عروسی Game و همسر سابقش Tiffney Cambrige کنسل شد فکر میکنم که برای سوم یا چهارم باشه که این دو اعلام میکنند بزودی مراسم عروسی خواهند گرفت و بعدش میگن کنسل شده داره تبدیل به یک مشکلمیشه هر چند همجا هر جفتشون اعلام کردند که با هم خوب شدن و هیچ مشکلی بینشون نیست و این کنسل شدن ها فقط بخاطر مسائل کوچیک هستش باید دید بلاخره این دو نفر با هم ازدواج میکنند یا خیر !!!
آدل خواننده موفق آهنگ “یک نفر مثل تو” که در آلبومهای پرفروش “۱۹” و “۲۱” شکست عشقی دردناکش را در قالب شعر و ترانه بیان می کند ، از اینکه کسی را ندارد که موفقیتهایش را با او تقسیم کند احساس خیلی بدی دارد.
او گفت:”اگر بخواهم صادقانه بگویم از اینکه کسی را ندارم که این موفقیتها و شادیهایم را با او تقسیم کنم ، گاهی اوقات احساس بدبختی می کنم . من انتظار زیادی ندارم فقط دلم می خواهد عاشقانه یک نفر را دوست داشته باشم و او هم به همان اندازه عاشق من باشد.”
آدل اضافه کرد ” از تابستان سال ۲۰۰۹ که در عشق شکست خوردم تا به امروز اصلا” آمادگی نداشتم که دوباره عاشق بشوم . در طول این مدت هم ، هیچ کس بر سر راهم قرار نگرفت که نظرم را تغییر بدهد و مرا عاشق خودش کند.”
موفقیت آلبوم” ۲۱ “باعث شد که خاطرات عشق شکست خورده این خواننده مرتبا” برای او تداعی شود و بیشتر در ذهن او باقی بماند و همین موضوع باعث شد که او غمگین تر و ناراحتتر شود.
“من در این مدت ، خیلی غمگین و ناراحت بودم و از زمانی که این آلبوم منتشر شد ، شدت اندوه و ناراحتی من خیلی بیشتر شد چون همه آهنگهای این آلبوم خاطرات او را برایم یاد آوری می کند و من با شنیدن این آهنگها نا خودآگاه به یاد او می افتم . اما در این مدت نتوانستم به هیچ کس علاقمند شوم.”
“خیلی احساس تنهایی می کنم و دلم خیلی برای او تنگ شده است . با شنیدن این آهنگها اشتباهات و ناراحتیهای این عشق برایم مرور می شود و باعث می شود بیشتر از او رنجیده خاطر و ناراحت شوم.”
» بریتنی اسپیرز پیشنهاد ازدواج جیسون تراویک را رد کرد
آنلاین: بریتنی اسپیرز پیشنهاد ازدواج دوست پسرش جیسون تراویک را در روز تولد ۳۰ سالگی خود رد کرد.
یک منبع نزدیک به این ستاره پاپ می گوید:
“جیسون تراویک ۳۹ ساله بر روی یک زانونشست واز بریتنی درخواست کرد که با او ازدواج کند. بریتنی در حالیکه دست پاچه شده بود از او خواست تا اجازه دهد که در این مورد بیشتر فکر کند.”
جیسون دراصل برنامه داشت تا این درخواست را در کریسمس داشته باشد، اما به جای آن، تصمیم گرفت که در روز تولد بریتنی یعنی دوم دسامبراین را درخواست کند. تراویک حتی یک حلقه هم به بریتنی نشان داد. اما به نظر می رسد زمان مناسبی این کار را انجام نداده است!
این منبع افزود، بریتنی نمی خواهد هر کاری را بدون فکر کردن و با عجله انجام دهد. کریسمس به زودی از راه می رسد، بنابراین شاید بریت به اندازه ی کافی درباره ی این موضوع فکر کرده باشد!
شما فکر می کنید سرانجام بریتنی و جیسون ازدواج می کنند؟
نظر شما را به گفتگوی خودمانی حمیدرضا باقرلی (HBMJ2) با بیتا طاهریان جلب می کنیم. این مصاحبه پس از ملاقات خانم طاهریان با شخص مایکل و رساندن نامه ها و عکسهای هواداران ایرانی به دست مایکل ترتیب داده شد .
حمید: درود. بیتا چه خبر؟ تعریف کن!
بیتا: چهار ساعت تو راه بودم، یعنی هشت ساعت رفت و برگشت. شب قبلش هم فقط سه ساعت خوابیدم. تا صبح رو تابلوی MJ کار می کردم.
حمید: مایکل رو هم دیدی؟
بیتا: بغلم کرد، اینقدر سفت فشارم داد که اصلا نمی تونم توصیفش کنم.
بیتا: ما که تو بودیم، پشت در اصلی نورلند، بقیه طرفدارها هم که از دم دادگاه خودشون دنبالش اومده بودند بیرون در وایستاده بودند، منظورم پشت میله های در نورلند.
حمید: عکسهاش هم هست؟
...
بیتا: آره. بعد خودش که اومد با مادر و پدرش تو ماشین. اومدن تو، در رو بستن، پیاده شد. رفت تو اتاقک دم در که مال دربونشه، به خاطر این که آفتاب بیرون اذیتش نکنه. بعد من رفتم پیشش. اینقدر از تابلوم خوشش اومد، خیلی براش جالب بود.
حمید: چه خوب!
بیتا: ازم پرسید "How did you make this? I love this part." براش توضیح دادم، گفت "You are very talented." بهش گفتم: "You inspired me." بغلش کردم، واقعا خیلی سفت فشارم داد، انتظارش رو نداشتم. کارن ازم همون موقع تند تند عکس می گرفت.
حمید: با مایکل عکس انداختی؟
بیتا: تو اون اتاق فقط من بودم، مایکل، کارن و اون پسر فیلم بردار شخصی مایکل. بعد در گوشش گفتم: "I love you so very much. Please take care of yourself and promise to be strong." مایکل گفت: "I promise."
حمید: چه لحظات قشنگی.
بیتا: راستی، کارن گفت تو MJJSource در باره ما می نویسه، ولی به من گفت عکسهایی که گرفته شده رو براش بفرستم. از ما پنج نفری که داخل بودیم فقط من دوربین داشتم، اون رو هم دادم به کارن که ازمون عکس بگیره، یعنی فقط من از این لحظه های شیرین عکس دارم.
حمید: CD پیغامهای بچه ها رو به مایکل دادی؟
بیتا: بله ...اون هم چون قبلش به کارن نشون دادم و گفت باشه.
حمید: بچه های مایکل رو هم دیدی؟
بیتا: حمید، اگه بهت بگم دعوتمون کرد رفتیم تو خونش و تو اتاق پذیراییش و آشپزخونه و همه جای خونش راه رفتم، باور می کنی؟ ولی تو نورلند گفتند عکاسی ممنوع. پرینس، پاریس و بلنکت رو هم دیدم.
حمید: باورم نمیشه!
بیتا: مثل سه تا عروسک، مرتب و تر و تمیز، وایستاده بودن کنار مایکل بای بای می کردن.
کاترین رو بغل کردم. بهش گفتم "Please take good care of him." گفت: "They are telling so many lies about him, we don't know what to do more." خیلی غمگین بود. بعدش هم من رو برد اون تابلو بزرگه که یه عالمه بچه دارن با مایکل راه می رن رو نشونم داد. نمی دونم چرا می خواست مخصوصا اون رو ببینم. آشپز هم تو آشپزخونه داشت غذا درست می کرد! اصلا حمید الان نمی تونم برات توصیف کنم
حمید: خیلی خوشحالم که این روز قشنگ رو تجربه کردی.
بیتا: از ساعت سه تا شش اون تو بودم و محافظش گفت "در تمام مدتی که من برای مایکل کار می کنم تا به حال کسی رو اینطوری تو خونش راه نداده بود که برن تو اتاق نشیمن و همه جا."
حمید: می دونم که الان خسته ای و نمی خوام بیشتر از این وقتت رو بگیرم، ولی باید قول بدی که یک مصاحبه مفصلی در این باره با ما داشته باشی.
بیتا: حتما. به هر حال خوشحالم که تونستم همه امانتیها رو بدم به شخص مایکل.
حمید : بدرود
نوع مطلب : <-PostCategory->
نوشته شده در پنج شنبه 24 آذر 1390برچسب:,
به گزارش قانون به نقل از میلآنلاین، صاحب این گربه دو ساله که یک عکاس آماتور است درباره تصاویری که گرفته میگوید: "دکستر با این موش درست مثل یک اسباب بازی رفتار میکرد. من خوششانس بودم که توانستم تصاویری از بالا انداختن موش توسط دکستر بگیرم."
به گفته صاحب این گربه بازیگوش، دکستر در انتها به موش اجازه داده تا برود.
نوع مطلب : <-PostCategory->
نوشته شده در پنج شنبه 24 آذر 1390برچسب:,
یک دانشجوی مهندسی عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بود. بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد. بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه. روزها ازپی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت " من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت "اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن. ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد. چهار سال آزگار کذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!! نتیجه اخلاقی این ماجرا. پسرهای مهندسی هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند...!!!
نوع مطلب : <-PostCategory->
نوشته شده در پنج شنبه 24 آذر 1390برچسب:,
روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.
آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد.
پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.
اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.
شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: آب بسیار بد مزه است.
ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود. شاگرد با اعتراض از استاد پرسید:
آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گوارا است؟
استاد در جواب گفت:
تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم.
این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد.